قهوه مرده
نویسنده: محمد محمدی فرید
معرفی کتاب
در یک صبح تابستانی چارلی از اتاق کوچک و کثیف خود به قصد بازی با دوستانش بیرون رفت و اواسط روز برگشت. نزدیک خانه چند بچه جلوی او را گرفتند و گفتند:«مادرت دیوانه شد! او چند تکه زغال سنگ را به دست گرفته و میگوید آن ها هدیه تولد فرزندانش هستند.»
چارلی به سرعت از پلکان باریک خانه بالا رفت و مادرش را دید که در جای خود در کنار پنجره نشسته است. چارلی در آن زمان چهارده سال داشت. او مادرش را هیچگاه تا این حد بیمار ندیده بود. زیر بغل مادرش را گرفت و او را تلو تلو خوران به درمانگاه برد. دکتر به چارلی گفت مادرش شدیدا بیمار است و باید معاینه شود. شش روز بعد مادر روانه تیمارستان شد...
- مشخصات محصول
- نظرات
هنوز نظری ثبت نشده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
ثبت نظر